در بهشت سرگردانم،چندی است که در گلزارهای طبیعت مطبوع و مرغزارهای خوش بو در پی نرگس امیدی که پنهان مانده و از خاطر فراموش گشته،سرگردانم.سرگردانم هنوز... و ای آدم از من چاره مخواه و راه مجو که حوّایی دیگر نیستم،نه در پی سیبی سرخ و نه در پی هوسی کور که بهشت جاودانم را از من بستاند. من در این سکوت بی روح و آرامش پریشان به سرنوشت خویش می اندیشم و نمیدانم در پی چه هستم؟در پی امیدی که از خاطر فراموش گشته باشم یا به امیدی جدید،بهشت جاودانم را با تمام آرامش پریشانش با گازی کوچک از سیبی سرخ تاخت بزنم! نمیدانم!نمیدانم جه باید کرد! گاهی آنقدر خسته میشوم از این سرگردانی،که دوست دارم فریاد بکشم آدم سیب را بیاور،گاز خواهم زد !!!!!
77070 بازدید
10 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
150 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian